سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ناله ی ما صورتی بگرفت،بلبل ساختند

لخته های دل به یک جا جمع شد،گل ساختند

میرزا محمد افضل سرخوش

نمی ترسد اگر از تیغ بازی های ابرویش

چرا آیینه از جوهر زره زیر قبا دارد؟

جویا تبریزی

ز بس دور از تو در گرد کدورت گشته ام پنهان

شکست رنگ رویم رخنه ی دیوار را ماند..

جویا تبریزی

نه در بزمش عرق می ریزم از جوش حیا بیرون

بر اشکم دیده تنگی کرد،آمد جا به جا بیرون

مهربان اورنگ آبادی

دل از دست جفای خوش نگاهان شاد می گردد

عجب شهری ست،کز غارت شدن آباد می گردد

میر عبدالوهاب افتخار دولت آبادی

کجا رفت آنکه لطفی در لباس ناز می کردی؟

به تقریب دریدن نامه ام را باز می کردی

معز فطرت قمی




نگارش در تاریخ شنبه 91 شهریور 25 توسط سید عباس ذبیح الحسین | نظر
قالب وبلاگ