• وبلاگ : حال من را غزل افاقه نكرد
  • يادداشت : بدون شعر يا بدون شاعر كدوم ممكنه ؟
  • نظرات : 0 خصوصي ، 2 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + فخيمي 

    اينجا مرگ از خويش مي ميرد،

    شاعر اما از عشق.

    مرگ در قبرستان مي ميرد.

    عشق اما، موج بازي يک نارنج است بر کف گريه هاي آب.

    يک کوره نور،

    يک نبض سرخ،

    بر پيچ پيچ آبي دريا،

    يک شعرِ تر،

    منشور شبنمي بر نيلوفران آبي،

    در اتفاق سر زدن از خود،

    خدا شدن،

    طلا شدن.

    تا مرگ مرگ،

    دريا دچار آبيِ آب است.