سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

 هرچند لبِ تو از سخن باز نشد

 هر چند که بندی از کفن باز نشد

 من هیچ ولی در عجبم ماه چرا ...

پایش به حریم این چمن باز نشد ؟




نگارش در تاریخ دوشنبه 93 مرداد 27 توسط سید عباس ذبیح الحسین | نظر

 

 

آمده ای قلم زنی بر ورقِ فسانه ها

آمده ای که بشکنی نقشِ بتِ زمانه ها

آمده ای به سمتِ ما از بَرِ بی کرانه ها

آمده ای به صیدِ دل، بر دولبت ترانه ها

غارِ حرا سپیده دم آینه ی خدا نماست

هر چه در او نظر کنی ماه جمال مصطفی ست

آمده ای و درکَفَت، دستِ نگارِ ازلی

آمده ای و پاسخِ لَن تَرَنی شده بلی

نِی به مرامِ شافعی، نِی به طریقِ حنبلی

آمده ای به دعوتِ خلق، به مذهبِ علی

چون که علی به قولِ تو حق و مدارِ حق بود

عرصه ی بیکرانه را یکّه سوارِ حق بود

داده خدا به دست تو دست، به یاعلی مدد

کرده چنان خدا تورا مست، به یا علی مدد

نامِ تو را به دینِ خود بست، به یاعلی مدد

رونقِ بوستانِ حق هست، به یاعلی مدد

چون تو به کعبه میروی پایِ علی به دوش توست

مَسنَدِ حق وجودِ تو جایِ علی به دوش توست

درد تویی دوا تویی رایحه ی خدا علی

خاتمِ انبیا تویی، صاحبِ کربلا علی

منتخبِ خدا تویی، حضرت لافتی علی

معتکفِ حرا تویی، کرده تورا صدا علی

ذکر جَلی محمّد و ذکرِ خَفی علی بود

حرف خدا به گوشِ تو علی علی علی بود

خیز و به بانگِ یا علی اقامه ی نماز کن

یا ز وجود فاطمه بر همه خلق، ناز کن

از لبِ لعلِ مجتبی گوش به سرّ و راز کن

از بُنِ دل بگو حسین، هر درِ بسته بازکن

بدان که این چهار تن، علّتِ خلقتِ توأند

خیلِ جمیعِ انبیاء چشم به دعوت توأند   

 




نگارش در تاریخ جمعه 92 خرداد 17 توسط سید عباس ذبیح الحسین | نظر

 

هر شب علی برای مزارِ تو در بقیع

شمع و گلاب و دسته گلِ یاس می برد

باران گرفت بلکه خدا هم به زیرِ لب

نامِ غریبِ مادرِ عباس می برد




نگارش در تاریخ چهارشنبه 92 اردیبهشت 4 توسط سید عباس ذبیح الحسین | نظر

دوستان عزیزم سلام

مدتیه که به دلیل مشغله کاری نتونستم به روز باشم، اما دو سه شب پیش یه ترکیب بند شروع کردم که هنوز کامل نشده، اما چون میخواستم یه جورایی وب رو به روز کرده باشم، بند اول ترکیب بند رو نوشتم ، تاانشالله به محض کامل شدن، مابقیِ شعر رو تقدیم کنم .

 

عاشقِ بی قرار را، بردند...

آسمان را، بهار را، بردند

همه ی آبهای دریا را ...

همه ی روزگار را بردند

خواهرِ آفتابِ عالَم تاب

مادرِ داغدار، را بردند

هر چه بود ونبود، آوردند

همه، دار و ندار را بردند

پا به پای پیاده ها آنجا ...

کشته ی سربدار را بردند

عَلَمِ استقامت و مردی ...

پرچمِ اقتدار، را بردند

پیشِ چشمانِ هیزِ کفتاران

حَرَمِ کردگار را بردند

طعنه و خنده های شامی ها

زینب و کوفه و حرامی ها

 




نگارش در تاریخ سه شنبه 91 آذر 28 توسط سید عباس ذبیح الحسین | نظر

 

کاشکی خاکِ راه تو باشم

 

ذره ای در سپاهِ تو باشم

 

گرچه عذری ندارم ، اما کاش ...

 

زیرِ چترِ پناه تو باشم




نگارش در تاریخ شنبه 91 آبان 27 توسط سید عباس ذبیح الحسین | نظر
قالب وبلاگ